اینجا سوریه است،مهمانی خون و گلوله و عشق

امروز در حماء غوغایی بوده است
امروز گلوله هایی از جنس تحجر و به حرارت جنون بر پیکر هم نوعانمان فرود آمد تا مهمانی شروع شود
و آنان که این مهمانی را خوراک می رسانند این همه عشق را فتنه می نامند
مانند دو سال پیش که زاده شدن ترانه را منکر شدند و ندا را آکتوری نامیدند که فتنه گر بوده است
امروز در حماء مردم صبحانه را داغِ داغ خوردند،طعامی از سرب و دود و آتش
در سوریه انسان قیمتی پست تر از جنون حیوانات دارند
و قیمت انسان در آنجا با بهای من در ایران برابری می کند
امروز شام بوی عجم می دهد و گلوله و تانک بوی رستگاری
امروز اما من بغض دارم،از دیدن جمجمۀ تکه تکه شدۀ آن جوانی که تا دیروز فکر نان بود و امروز در گور
امروز گریه امانم نمی دهد از دیدن آن جوانی که از کتف و گردن به سه تکه تقسیم شده بود تا پیکرش آزادی را چند برابر فریاد کند
امروز صورتم چروک است از این همه مصیبت
بهارشان نزدیک است،بهار ما نیز می رسد