اینجا سوریه است،مهمانی خون و گلوله و عشق

امروز در حماء غوغایی بوده است
امروز گلوله هایی از جنس تحجر و به حرارت جنون بر پیکر هم نوعانمان فرود آمد تا مهمانی شروع شود
و آنان که این مهمانی را خوراک می رسانند این همه عشق را فتنه می نامند
مانند دو سال پیش که زاده شدن ترانه را منکر شدند و ندا را آکتوری نامیدند که فتنه گر بوده است
امروز در حماء مردم صبحانه را داغِ داغ خوردند،طعامی از سرب و دود و آتش
در سوریه انسان قیمتی پست تر از جنون حیوانات دارند
و قیمت انسان در آنجا با بهای من در ایران برابری می کند
امروز شام بوی عجم می دهد و گلوله و تانک بوی رستگاری
امروز اما من بغض دارم،از دیدن جمجمۀ تکه تکه شدۀ آن جوانی که تا دیروز فکر نان بود و امروز در گور
امروز گریه امانم نمی دهد از دیدن آن جوانی که از کتف و گردن به سه تکه تقسیم شده بود تا پیکرش آزادی را چند برابر فریاد کند
امروز صورتم چروک است از این همه مصیبت
بهارشان نزدیک است،بهار ما نیز می رسد

فردا زاد روز پگاه آهنگرانی است،پیام تبریک منیژه حکمت مادر پگاه برای دختر زندانی اش به نقل از فیس بوک نسرین ستوده

امروز 27 ساله می شوی و من به یاد می آورم وقتی 7 ساله شدی باید تو را به جایی می فرستادم به نام مدرسه
تنها بدون همراهی من حس دو گانه ای داشتم خوشحال از بزرگ شدنت و دلگیر که مثل قبل همیشه در کنارک نیستی،فکر می کنم این دلشورۀ همۀ مادران است که در غیابم با فرزندم چگونه رفتار می کنند؟ ولی همه این خطر را می‌کنند و کسی به خاطر این نگرانی فرزندش را از تحصیل محروم نمی کند، رشد و طراوت و بلوغ او می‌ارزد به این خطر و تجربه هم نشان داده راه دیگری نیست برای بزرگ شدن.
مگر می‌توانیم کودک را در خانه حبس کنیم و از هر نظر بهش برسیم و در ۲۷ سالگی فردی سالم و طبیعی تحویل بگیریم؟
کسی که بتواند در خطرها از خودش دفاع کند و قوه تشخیص داشته باشد.
چه شده که اینقدر دل نازک و حساس شدیم؟  از چه واهمه داریم؟ چرا نمی‌پذیریم بچه‌ها رشد طبیعی داشته باشند؟
 حتی با قبول خطر آسیب زدن و آسیب دیدن؟ ؟ این کاریست که هر پدر ومادر دلسوزی می‌کند. با حبس کردن آنها خیال ما راحت می‌شود ولی به سر آنها چه می‌آید؟
پگاه جان من تو را اینگونه بزرگ کردم و اصلا ًپشیمان نیستم و اگر به ۲۷ سال پیش برگردیم باز همینطور عمل می‌کنم. مطمئنم تو
هیچ کاری نکردی که آسیبی به کسی بزند یا مسئله‌ای رو به خطر بندازه یا ارزشی رو تهدید کند.
 تو آدم خاصی نیستی و هیچ توانایی فوق‌العاده‌ای نداری. فقط به طور طبیعی بزرگ شدی ولی شرایط امروزت طبیعی نیست.
 فکر کنم دچار والدین حساس‌تر و دلسوزتری شده‌ای و می‌دانم این را درک می‌کنی.
راه دیگری برای بزرگ شدن نیست. به تشخیصت ایمان دارم فقط دلم برای خنده‌هایت خیلی تنگ شده. تولدت مبارک عزیزم.
منیژه حکمت

پیشنهاد تشکیل یک شورای ملی برای جلوگیری از انعقاد قراردادهای نفتی بین ج.ا و کشورهای دیگر،نباید بگذاریم ثروتهایمان به باد برود

از ترکمنچای تا امروز بارها خارجی ها برای گرفتن امتیاز ثروتهایمان را به تاراج برده اند
و حکومتهایی که فاقد محبوبیت و مشروعیت داخلی بوده اند ثروتهای ملی ایران را در ازای 
جانبداری اجانب به حراج گذاشته اند
خبرهای این چند روزه حاکی از آنست که اگر دیر بجنبیم همین منابع را هم از دست خواهیم داد
پیشنهاد می کنم زعمای سیاسی ایران وارد عمل شوند و تا دیر نشده از تاراج این منابع جلوگیری کنند
ایجاد یه کمپین شاید دستکم از سرعت این راهزنی به سبک جدید جلوگیری کند

زنان ژاپن در آلمان قهرمان جام جهانی فوتبال می شوند و زنان ما در خیابانهای ایران کتک می خورند و بازداشت می شوند

سالهاست که این تحقیر گریبانمان را گرفته و آزارمان می دهد
چگونه است که جایگاه زنانمان دیگر قابل مقایسه با همتایان آسیاییمان هم نیست؟
روزی را به یاد دارم که تصاویر دخختران ایرانی را روزنامه های ورزشی کشور
دیدم در حالی که برای داشتن حجابی اجباری از انجام مسابقات فوتبال منع شده بودند
و می گریستند
امروز اما این سرخوردگی به اوج خود رسید وقتی قهرمانی ژاپن را در جام جهانی فوتبال
دیدم و افسوس خوردم به حال خودم که همچنان زنان کشورم را در پیله ای از آزار می بینم
زنانی که به خاطر زن بودنشان سالهاست در عذاب هستند و مصیبت می بینند

آقای واحدی به چند سوال بنده در برنامۀ فردا در بالاویزیون پاسخ دهید لطفا

جناب آقای مجتبی واحدی!
چه بخواهید و چه نخواهید با موضع گیریهای اخیرتان در قبال اصلاح طلبان و انتخابات پیش رو کانون توجه ایرانیانی شده اید که در تلاطمِ نامهربانی های این و آن به دنبال خطِ سیری هستند تا خواسته هایشان را تحقق بخشند،از شما چه پنهان بندۀ حقیر هم از مواضع اخیر شما به وجد آمده و از صراحت لهجۀ شما بسیار لذت بردم،در همین راستا دغدغه هایی در سر دارم که امیدوارم شما به آنها پاسخ دهید:

1-این ژانگولری که این روزها به راه افتاده که افراد طی آن یکی به میخ می زنند و یکی به نعل چه معنی می دهد؟
(اشاره به اینکه آقای خاتمی قبل از موضع گیری شما و عده ای دیگر چون شما اظهار تبری از اصلاح طلبی نمودید هیچ اشاره ای به حقوق حقۀ مردم و مطالبات حقیقی آنان نکرده بود و به یکباره یک فایل صوتی به بیرون درز کرد که البته بنده هیچ منبع موثقی در تایید و صحت سخنان آقای خاتمی ندیدم!)

2-به عقیدۀ شما چگونه است که جمهوری اسلامی غالبا یک قدم از معترضین در عرصۀ میدانی جلوتر است؟آیا این به معنی مصالحه های پشت پرده ای نیست که در عیان به گونه ای دیگر به نمایش در می آید؟

3-ایرادات تاکتیکی جنبش چیست که رو به انتزاع می رود تا حکومت جرات سرکوبگری اش را در غالب طرحهای "امنیت اجتماعی" و "پاکسازی های فیزیکی" بیشتر کند؟

4-چگونه می توان عصبیتهای اولیه در سطح حرکتِ اعتراضی را بازیابی کرد؟

5-ضمن احترام به شما؛بنده شما را در غالب یک رهبر کاریزماتیک به پرسش نگرفته ام اما به عنوان یک پیشرو در زمینۀ سیاسی به نظرتان چگون می توان میانبری یافت که طی آن اپوزوسیون به اجماع برسد؟

6-پیش بینی شما در رابطه با زمانِ زوال حکومت چیست؟

با سپاس از شما 

متاسفم برای کسانی که عملیات "نقاب" را کودتای نوژه می نامند،پس با این حساب شهدای جنبش سبز هم پیروِ شعبان بی مخ هستند!

پیرو اصطکاکی که امروز در بعضی لینکهای ارسالی در بالاترین مربوط به عملیات نقاب دیدم
لازم دیدم یادآوری کنم که این عملیات توسط گروهی از بی باک ترین افسران و درجه داران نیروی هوایی 
در 18 تیر سال 59 اتفاق افتاد که با دخالت KGB و البته حزب توده تبدیل به مراسم تیربارانِ جمعی 
از بهترین سربازان این خاک شد..
و امروز گروهی که خود را به کوچۀ علی چپ زده اند بدون هیچ احساس مسئولیتی در قبال خون این عزیزان
امثال سرتیپ خلبان آیت محقق را "کودتاچی" می خوانند و آنها را با شعبان بی مخ و سپاه پاسداران در جریان کودتاهای 
28 مرداد و کودتای بعد از انتخابات 88 مقایسه می کنند..باعث تاسف است که بدانید تیمسار محقق با قساوت خمینی
و به دستور ری شهری تیرباران شد در حالی که دغدغه اش را نارضایتی خود و خانواده اش از وضع موجود 
را عامل شرکت در این عملیات عنوان کرد،عاملی که به همان خاطر ندا و سهراب و اشکان و رامین و....
را در 29 سال بعد از این واقعه به اعتراض وا داشت و در پی آن این عزیزان هم مانند آن مرد بزرگ جانشان 
را فدای دغدغه شان کردند،سزا نیست که اینان را شعبان بی مخ بنامیم!!!

اگر امروز میر حسین آزاد بود برای مجتبی واحدی کف می زد!

هر روز صدای تِرَکهای اتصال بین جنبش اعتراضی مردم ایران با اصلاح طلبان بیشتر می شود  و اطمینان دارم میر حسین موسوی با عزمی که از خود نشان داد اگر امروز آزاد بود سخنان مجتبی واحدی را نه تنها تایید می کرد بلکه به واسطۀ خیانت خاتمی از او ابراز تبری می نمود.
این تفکیک عقیدتی در سطح روشنفکری جنبش را باید به فال نیک گرفت و به آن به چشم یک فرصت نگاه کرد.
امروز خاتمی تصور می کند در میانۀ دهۀ هفتاد است و باز می تواند نقش سوپاپ را بازی کند،او به مهلکه ای از مرگ سیاسی رسیده که دیگر امیدی به او نیست!
 مجتبی واحدی،مطبوعاتیِ اصلاح طلب در این میان به تنگ آمده  و از میان پیروی حزبی و مطالبات واقعی مردمی دومی را انتخاب کرده است،باشد که گوش امثال 
امیر ارجمند با آن "شورای هماهنگی برای تثبیت نظامش" که همواره مورد سوال بوده اند این سخنان را بشنوند و بدانند حتی اگر وعده هایشان هزاران بار دلفریب تر از این وعده های احمقانه باشد دیگر کسی با طناب پوسیدۀ آنها به سیاه چالِ جمهوری اسلامی و حکومت آدم کش نخواهد رفت.
درود بر سید مجتبی واحدی آزاد مرد شجاع! 

ما امروز به یک"زاپاتا"نیاز داریم نه یک گروه سازش جوی عافیت طلبِ ترسو!

سال 1909 در مکزیک مردی از میان دهقانان به پا خواست و آنها را علیه زمین خواران رهبری کرد زمانی که به رئیس جمهور وقت شکایت بردند او کمکی نکرد و از این رو "زاپاتا"به کمک یک شورشی تبعیدی به نام "مادرا" علیه حکومت مرکزی قیام کرد و در نهایت پس از کش و قوسهای فراوان خودش به ریاست
جمهوری رسید اما با وقتی دریافت برادرش در حال زمین خواری است قدرت را ترک گفت و زندگی سابق را برگزید و در نهایت با یک توطئه کشته شد!
روی سخن من با کسانی است که ادای "زاپاتا" را در می آورند ولی نقش برادرش را  بازی می کنند!
امروز به یک اندیشۀ میهن پرستانه نیاز داریم تا الویتهای مبارزات را فقط و فقط "ایران"بداند بی آنکه برای هم بستری با قدرت مردم را طلاق دهد!
امروز بیش از هر زمان دیگر به روحِ "امیلیانو زاپاتا" در اندیشه هایمان نیاز داریم!

آنچه امثال کواکوبیان بر من تکلیف کرد:تحــــــــــــــــــریم انتخابات،نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر!

هستۀ اولیه وقتی شکل گرفت که همگی بهت زده از شب تا صبح 22 خرداد 
به تعداد آرایی که تلویزیون حکومتی اعلام می کرد نگاه می کردیم و اندک اندک
به این وفاق می رسیدیم که باز هم فریب خوردیم!
اعتراض کردیم و کشته دادیم و بازداشت شدیم و زندان رفتیم و ....
امروز اما دو سال از آن روزها گذشته و جنبش دچار دگردیسی زیادی شده
کسانی که از ابتدا بودند امروز نیستند و کسانی که ابراز بی طرفی می کردند امروز هستند
از جمله کسانی که به بیرق سوخته شان دلخوش بودیم "اصلاح طلبان" بودند که 
حق به جانب از نامزد حزبشان دفاع می کردند و از نظر عامۀ مردم هم محق بودند
ولی در آستانۀ انتخابات بعدی هستیم و این چالش "تحریم کنیم یا نه" اذهان را قلقلک می داد
که دستی از آستین ریاکارانه ای بیرون آمد و به همه گفت که در این دو سال خون بهای
کشتگانتان را خرج تثبیت جایگاه کرده اند و امروز از همان یاران قدیمی به نوعی تعبیر خس و خاشاک می کنند!
جناب کواکبیان که انگار یادش رفته وابسته به چه طیف سیاسی می باشد به نحوی اظهار نظر کرده است 
که نه موسوی ونه کروبی و نه مردمِ معترض را می شناسد،وی تکلیف را بیش از پیش روشن کرد؛
تحــــــــــــــــــریم انتخابات،نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر!